در مذمت یک رفتار غیرمسئولانه؛
رنج بیبرقی برای ما، افتخار فداکاری برای شما؟

در روزهایی که مردم دغدغه خاموشی برق و گرمای تابستان را دارند و از این بابت به ستوه آمدهاند یک جمله ساده از سخنگوی دولت، تصویر فاصله عمیق میان تریبون و واقعیت را نمایان کرد.
به گزارش اولین خبر: در هفتهای که گذشت دمای برخی شهرهای ایران از ۵۰ درجه هم فراتر رفت و جدول زمانبندی خاموشیها بار دیگر بیبرنامه شد. گزارشهایی از ایستگاههای سلامت در شهرهای جنوبی کشور مخابره شد که هر روز، دهها نفر از گرمازدگی مراجعه میکنند؛ این در حالیست که هیچ برنامه ملی منسجمی برای تابستان در دستور کار قرار نگرفته است.
وقتی جامعه با بحرانهای اقلیمی، اقتصادی و خدماتی روبهروست، مسئولان نمیتوانند فقط ناظر یا ناطق باشند؛ آنها باید شریک رنج شوند ولو به شکلی نمادین. ایستادن زیر آفتاب، شاید دردی را درمان نکند، اما فاصله را کمتر میکند و این آغاز مسئولیتپذیری است.
با رسیدن تابستان پیش از موعد، موضوع اجتماعی و جمعی مصرف برق و آب، بیش از همیشه به مسئلهای عمومی بدل شدهاند، انتظار مردم از مسئولان دیگر نه حضور پررنگ در مراسم، که حضوری صادقانه در دل واقعیت است. در چنین شرایطی، حتی سادهترین رفتارها به نمادی از همدلی یا شاید بیگانگی تعبیر میشوند چرا که مردم در بطن جامعه بیش از وعدههای داده شده، به نشانهها و اعمال مسئولان و متولیان حساس شده است.
سفر اخیر سخنگوی دولت به رشت، بیش از آنکه حامل پیام یا دستاوردی ملموس برای مردم باشد، تصویری متضاد با واقعیت زیست آنها را به نمایش گذاشت؛ تصویری که از دل یک جمله ساده، اما بهشدت گویا بیرون آمد: «خیلی گرمه، نمیتونم صحبت کنم.» جملهای که اگرچه از سر صداقت بیان شد و بعد با جمله «فداکاری میکنم و به پشت تریبون برگشت» اما در چشم مردمی که ماههاست با بی برقیهای چند ساعته دوام آوردهاند، معنایی دیگر داشت. گویی میان جایگاه سخنرانی و جایگاه زندگی مردم، دیواری از بیخبری کشیده شده است.
در چنین موقعیتی، رفتار مسئولان بیش از همیشه در معرض قضاوت افکار عمومی قرار میگیرد؛ هر تصمیم، هر حرکت یا صحبتی بهسرعت ثبت و تفسیر میشود و این نوع رفتارها حساسیت اجتماعی را برمیانگیزد.
اما داستان به این شکل است که خانم سخنگوی دولت، در سفرش به رشت، برای افتتاح یک مدرسه در جایگاه رسمی ایستاد، اما در میانه سخنرانی، گفت: «خیلی گرمه، نمیتونم صحبت کنم» و از جایگاه پایین آمد تا در سایه بایستد. جملهای ساده، اما تلخ؛ چرا که میلیونها نفر در همین کشور، ماههاست که در گرمای خاموشی، بدون سایهای برای پناه، دوام آوردهاند.
البته حواشی دیگری که خیلی تو ذوق میزد استقبال تشریفاتی و شلوغی بیثمر جمعیتی بود که از ساعاتی قبل از سخنرانی به شکلی زودهنگام آغاز شده بود، تا نارضایتی محلی از بینتیجه بودن بازدیدها، همهچیز این سفر، بوی نمایش میداد نه گرهگشایی. خانم سخنگو قرار نبود با کلی تشریفات وارد شود؛ این دیدار قرار بود مردمی باشد، صمیمی، کمهزینه و مؤثر اما صحنهای که مردم دیدند بیشتر گسستی بود میان تریبون و واقعیت.
ابو عمرو شیبانی میگوید: امام صادق علیهالسلام را دیدم که بیلی در دست و پوششی زمخت برتن داشت و در باغ خود کار میکرد و عرق میریخت، عرض کردم: فدایت شوم بیل را به من بدهید، تا به جای شما کار کنم فرمودند: من اینچنین دوست دارم که شخص، در گرمای آزار دهنده آفتاب برای تأمین نیازهای زندگی خود رنج بکشد.»
چقدر فاصله است میان این منش با مسئولانی که حتی چند دقیقه ایستادن در آفتاب را تاب نمیآورند و حتی اگر بخواهند دوباره در جایگاه به سخنرانی خود ادامه دهند با منت و افتخار که انگار فداکاری خارقالعادهای را برای مردم انجام دادند، صحبت کنند.
در حالی که مردم ایران بیش از آنکه منتظر وعده باشند، در انتظار دیدن مسئولانی هستند که «رنج را میفهمند»، نه آنان که از پشت تریبونها و سایهبانها درباره «تابآوری» سخن میگویند و مردم را به صبوری و تحمل بیش از پیش دعوت میکنند.
خانم مهاجرانی! اگر گرمای چند دقیقه مجال سخنگفتن را از شما گرفت، شاید فرصت خوبی بود تا درک کنید که مردم، ماههاست در ناترازیهای بیبرقی و بیآبی ماندهاند. این بار مردم فقط آب و برق نمیخواهند، صداقت و همدلی میخواهند؛ و این، نه در سایه، که فقط زیر آفتاب سوزان تجربه میشود.
حتی در روزگاری که کودکان برای جبران ناترازیها، مجبورند صبح علیالطلوع به مدرسه بروند و بعد، که به خانه برمیگردند، گرمای خانههای بدون کولر را تاب آورند، همدلی مسئولان بیش از پیش نیاز است.
اینجا پای یک گلایه ساده در میان نیست؛ سخن از مطالبهای مردمی است که در گرمای سوزان تابستان، قامت راست نگه میدارند، اما زیر بار بیتفاوتی و بیمسئولیتی خم میشوند. آنان مسئول نمیخواهند که از پشت میزهای خنک و واژههای بیجان، نسخه صبر و تابآوری بنویسد؛ بهدنبال کسیاند که رنج را نه در گزارش، که در زیستِ خود لمس کرده باشد.